حالا دیگه همه میدونن!

بدون عنوان

دخترم گلناز بامداد شنبه ۲۵ اردی بهشت ساعت ۲:۳۵ به دنیا اومد   ولی حال من اصلا خوب نیست برام دعا کنید
6 خرداد 1395

بدون عنوان

فقط چند روز تا اومدنت مونده دختر نازم   ولی من نمیخوام تو رو با دیگرون شریک باشم میخوام فقط مال من و بابا سجاد باشی کاش عروس اول نبودم کاش نوه اول نبودی کاش نتیجه اول نبودی کاش نویره اول نبودی کاش فقط دختر ما بودی کاش فقط مال من و سجاد بودی
13 ارديبهشت 1395

سلامی بعد از مدت ها

سلام به همه اون کسایی که هنوز میان اینجا دیگه از وقتی واتس آپ و تلگرام و اینستا اومده اینجا واقعا سوت و کور شده دلم میخواد بنویسم چیزایی که خیلی وقته تو دلم مونده و همیشه میدونم که اینجا بهترین جا برا نوشتنش هست چون اینجا فقط مال خودمه و یه سری آدم وجود دارن که منو نمیشناسن و میتونم راحت حرفام رو بزنم روزای سخت منم یه جورایی تموم شد و شب عروسیم شد بهترین شب زندگیم البته اینو بگم زندگی کردن با خانواده سجاد تو یه خونه(البته تو دو طبقه مجزا) یه کار بینهایت اشتباه بود من همیشه فکر میکردم خودم کار به کسی ندارم دیگزان هم کاری به کارم ندارن اما بازم این بزرگ ترین اشتباه زندگیم بود از دخالت هاشون و حرفاشون خیلی عصبی میشم من بدبخت...
28 فروردين 1395

خخخخخخخ

سلام بر دوستان جان!   اومدم خبر بدم بهتون! ببخشید از همه دوستایی که نمیام وبلاگشون و باز منو شرمنده میکنن و میان بهم سر میزنن! اومدم بگم که..... بله انشالله تو دی یا بهمن عروسی میگیریم! دست و جیغ و هورای بلند!!!!!!!!!!!!!!!!!!! باورتون میشه؟ من که باورم نمیشه! خخخخخ کلا حس عروس بودن ندارم! خخخ انقدر درگیری دارم که حال و حوصله فکر کردن به عروس بودن رو هم ندارم!خخخخخ روزای سختیه! واسم دعا کنید! میام مفصل میگم
18 مهر 1393